رسول سلیمی: انواع ناسیونالیسم در عصر مدرن، با برجسته کردن بخشی از هـویت چندبخشی و چندپارهء مردم، به انکار خصلت موزائیک گونه هویتهای اجتماعی برخاستهاند. از چشماندازی غیر ایدئولوژیک و یـا از مـنظر دیالکتیک تاریخی، هویتها همواره ناخالص، مرکب، آمیخته، ناتمام، سیّال، گذرا و پیوسته در حال بازسازیاند و در ارتباط با هویتهای «دیگر» تصوّر میشوند و تعیّن و تشخّص مییابند به سخن دیـگر، ایدئولوژیها، هریک بهگونهای، در پی خالصسازی هویت قومی، ملّی، مذهبی و غیر آن برآمدهاند.
قرن بیستم شاهد پیـدایش انـواع ایـدئولوژیهای خالص ساز بوده که تصوری غیرتاریخی و ماحصل آگاهی های کاذب بودند. این ایدئولوژی ها از آگاهی های کاذب در پوسته ملی گرایی یا مذهب، همچون جنگ افزاری در قالب تبلیغات مهندسی شده یا پروپاگاندا برای خالص سازی جوامع خود استفاده می کردند.
برای نمونه سوسیالیسم در پی آن بود که با ایجاد چارچوبهای تازهای برای خود فهمی و هویتبخشی، به کردارها و زندگی سیاسی و اجتماعی مردمان تـحت سـیطرهء خـود معنا و شکلی خاص بخشد. فاشیسم نیز در پی ایجاد هـویتها، خـودفهمیها و کردارهای اجتماعی مطلوب خود بود. بنیادگرایانهای مذهبی همچون القاعده و طالبان و داعش نیز کوشیده است انسانهای مکتبی موردنظر خود را شکل بخشند، و سرانجام ایدئولوژیهای نـاسیونالیستی حتی در آفریقای جنوبی، در پی تقلیل و تحقیر، و حتّی حذف «پیرامون» و تقویت و تسلط «مرکز» برآمدهاند.
خالص سازان در ایران چگونه و از چه زمانی پدید آمدند؟
در ایران در قرن بیستم نیز دو گفتمان سیاسی هریک در دوران خود در پی یکسانسازی هویت عـمومی بـودهاند. مدرنیسم دوران مشروطیت و عـصر پهـلوی در پی تثبیت و تقویت هویت تک شالودهای ایرانی مدرن برآمد. در مقابل، پس از انقلاب۵۷، برخی جریان های سیاسی داخلی که بنیادگرایی اسلامی را در دستور کار قرار داده بودند با راه اندازی دانشگاه و مدارس علمیه، مکانیزمی از تولید کادرهای ایدئولوژیک را آغاز کردند.
این جریان های سیاسی که نمود فعلی آنها را می توان در جبهه پایداری و دانشگاه امام صادق ملاحظه کرد، در متن دغدغههای عصر تجدد و یا در واکنش به آنها پدید آمدهاند و به عنوان مدارس ایدئولوژیک، خواستار تأسیس هویتی واحد و عمومی در سطح جامعه بـودهاند.
اگر کمی به عقب بازگردیم و زمینه های تاریخی انقلاب۵۷ را در پهلوی دوم مرور کنیم درمی یابیم، سنت گرایی ایدئولوژیک در واکنش به مـدرنیسم پهـلوی پدیـدار شد و از سوی برخی روشنفکران مذهبی و رهبران روحانی بـه عـنوان”ضد”گفتمان مدرنیسم مطرح گردید. از لحاظ اجتماعی، سنتگرایی ایدئولوژیک بازتاب علائق و ارزشهای طبقات رو به زوال جامعهء سنتی بود که در فـرایند نـوسازی و رخـنهء ارزشهای غربی آسیبپذیر. افزون بر این، جامعهء تودهای که در فـراگرد نوسازی عصر پهلوی گسترش یافته بود زمینه مساعدی برای پذیرش و رشد سنت گرایی ایدئولوژیک فراهم میساخت.
هـدف اصـلی ایـن گفتمان در زمینهء هویت را باید تثبیت و تعمیم هویت اسلامی و تحقیر و تضعیف هویت ملی به مـفهوم مـوردنظر در مـدرنیسم پهلوی دانست. تفسیر خاص این گفتمان از هویت اسلامی فرد نیز تلاشی است برای فـراهم آوردن زمینهء تبعیت و اطاعت شهروندان از اقتدار روحانیت. از سوی دیگر، نفس تأسیس حکومت جمهوری اسـلامی، در مـعنای شـیعی آن و براساس نظریهء سیاسی تشیّع، متضمن اعتقاد به وحدت و یگانگی در هویت اسلامی و نفی و انکار دیـگر انـواع هویتهای اجتماعی است.
این گـفتمان کـوشید تا انسان و جامعه را به شیوهای ضدلیبرال و براساس ارزشهای سنتی و دینی تعریف و بـازسازی کـند. اقدامات گوناگون، ازجمله برقراری پوشـش برای زنـان، نـظارت و کـنترل بر مدارس و آموزشگاهها، گزینش ایدئولوژیک کـارگزاران و کـارمندان عمومی، بازخوانی تاریخ برحسب علائق ایدئولوژیک، نفی و منع ایدئولوژیها و گرایشهای فکری «غـیراسلامی»، هـمگی را باید معطوف به تحقق یکسانسازی هـویت اجتماعی در قالب ایدئولوژیک و انـکار تـنوع هویتی در جامعه شمرد. براساس ایـدئولوژی انـقلابی، هویت اسلامی در تقابل با «غیر» آن، یعنی غرب است که تعیّن خاص خود را مـییابد و از هـمین رو تداوم کشمکش نظری با غـرب یـا غـربستیزی لازمهء تداوم هـویت بـر ساخته ایدئولوژی انقلاب اسـلامی بـوده است.
عملکرد خالص سازان در چله اول انقلاب
در سـالهای اولیـه انقلاب خودآگاهی و هویت ایدئولوژیک-سـیاسی اسـلامی بـه یاری عوامل مختلف، بهویژه بسیج سیاسی و طرحهای ایدئولوژیک و تبلیغاتی نهادهای گوناگون دولتی گسترش یافت و به عنوان شالودهء اصلی در هویت، هویتهای پراکـنده را در جـایگاه «غـیر» قرار داد. دولت جمهوری اسلامی به عنوان دولتی ایدئولوژیک یـا «مـکتبی» از آغاز استقرار خود با طرح مفهوم ایدهآل، و انسان متعهد و مکتبی، در پی پرورش شهروندی بود که ابعاد گوناگون خودآگاهیاش در پرتـو هـمین ایـدئولوژیک و منحصرا اسلامی محو و بیرنگ شود.
دولت جمهوری اسلامی در عین تـمرکز قدرت سیاسی در نهادهای دولتی، کمابیش مانع از گسترش و تثبیت آن گروه از نهادهای جامعهء مدنی شد که میتوانستند شهروندان را بر حـول هـویتها و خـودآگاهیهای دیگر یا در راه تعریف و تبلور آرمانها و خواستهای سیاسی و فرهنگی گوناگون بسیج و سـازماندهی کـنند. بدینسان، حوزهء عمومی جامعه منحصرا به عرصهء تبلیغ هویت ایدئولوژیک اختصاص یافت.
در دههء دوم انقلاب، امّا، دگـرگونی و ضـعف تـدریجی ساختارهای هویت ایدئولوژیک به گرایش فزایندهای به سوی انواع هویتها و خودآگاهیهای دیـگر، ازجـمله هـویتهای ملی، محلی، قومی، طبقاتی، سنی، جنسی انجامیده است. در اوضاع و احوال کنونی ایران، این گـرایش بـهویژه در نـسل جوان، که رویاروی مشکلات و تنگناهای مزمن قرار گرفته، آشکارا به چشم میخورد. با ادامـه و گـسترش جنبش زنان نیز هویت جنسی و خودآگاهی آنان از گفتمان ایدئولوژیک فاصلهء بیشتری یافته اسـت. خـودآگاهی طـبقاتی و حرفهای نیز، ازجمله در میان کارگران و آموزگاران، محسوستر از پیش به نظر میرسد و هویتهای قومی، مـحلی، فـرهنگی، زبانی و مذهبی و فرقهای نیز در سالهای اخیر قوّتی تازه یافتهاند.
برخی از زمینههای زوال تدریجی هویت و خودآگاهی ایدئولوژیک اسلامی پس از پایان جنگ بـا عـراق پدیدار شـد. در دوران سازندگی کوششهایی برای سازگار ساختن گفتمان ایدئولوژیک حاکم دستکم با برخی از فرایندهای جهانی صورت گرفت و بویژه در حـوزه سیاستهای اقتصادی چرخش چشمگیری رخداد. یکی از عوامل اصلی این چرخش را باید ضـرورت بـازسازی کـشور پس از جنگ و ترمیم وجههء بین المللی ایران دانست.
برپایهء استدلال پایبندان به مکتب و تعهد، اولویت بخشیدن به تخصّص سبب غربگرایی، تقویت گرایشهای ناسازگار با ارزشهای اسلامی و تهاجم فرهنگی خـواهد شد و در نهایت امر به زوال هویت و خودآگاهی اسلامی مردم ایران خواهد انجامید. واقعیت آن است که بههرحال تعقیب اهداف هواداران برنامههای سازندگی بهویژه در زمینهء گسترش روابط با غرب و همسوئی با نظام اقتصاد جـهانی نـیازمند برخی تجدید نظرهای اساسی در ایدئولوژی سنتگرایی و در هویتبخشی و خودآگاهی ایدئولوژیک به مفهوم رایج در دههء پیش بود.
محمود احمدی نژاد: فرزند خالص سازی
با این حال، خودآگاهی و هویت ایدئولوژیکی که پس از انقلاب نهادهای سیاسی و ایدئولوژیک دولتی در پی تـکوین و بـسط و تثبیت آن بودهاند، در مراحل گوناگون با مـوانع و مـحدودیتهای اساسی روبـرو بـوده اسـت. مرحله اول، که در تکوین هـویت فراگیر اسلامی به شیوهای ایدئولوژیک، مرحلهای اساسی به نظر میرسد، با استقرار جمهوری اسلامی آغـاز شـد و تا پایان دههء اول انقلاب و دوران جـنگ تـداوم یـافت. در مـرحلهء دوم، کـه از اواخر دههء ۱۳۶۰ تـا اواسـط دههء ۱۳۷۰ به درازا کشید، برخی تحولات گفتمانی به منظور بازاندیشی در ایدئولوژی مستقر در دوره اول صورت گرفت. سرانجام، در مرحلهء سـوم، مـرحلهای کـه سرآغاز آن سال ۱۳۷۶ بود و تاکنون ادامه یافته، هـویت اسـلامی در مـفهوم ایـدئولوژیک آن دچـار بـحران اساسی شد.
این پروژه تلاش شد با برآمدن احمدی نژاد در سال۱۳۸۴ دنبال شود اما احمدی نژاد که قرار بود به ناجی خالص سازان تبدیل شود خود به عاملی برای انشقاق در هویت یکپارچه تبدیل و پروژه یکدست سازی هویت را به شکست کشانید تا آنجا که نظریه نظام انقلابی در دوره احمدی نژاد در مرحله دولت سازی متوقف ماند. پروژه دولت سازی هیچگاه نتوانست به مرحله جامعه سازی برسد چه آنکه از دست رفتن منابع در کشور متاثر از تحریم ها و فقیر شدن لایه های حامی گفتمان حامی جمهوری اسلامی به عاملی دیگر برای شکست پروژه خالص سازی در دوره ابراهیم رئیسی انجامید.
پروژه خالص سازی اگرچه از ابتدای انقلاب تا دست کم انتخابات۸۸ توانست به عاملی برای حفظ یکپارچگی هویتی جریان خالص ساز تبدیل شود اما با وقوع بحران اعتماد و نفوذ اجتماعی، خالص سازی به ناکارآمدی سیاسی منجر شده و خواهد شد. چه آنکه بنظر می رسد خالص سازان هنوز از ابعاد تغییرات اجتماعی جامعه بی اطلاع بوده و قادر به ارزیابی تحولات داخلی نیستند.
ابراهیم رئیسی : ناجی خالص سازان در ایران
بعد از یک دهه وقفه در روند خالص سازی نظام سیاسی در ایران، خالص سازان که از احمدی نژادی ها ناامید شده بودند و هشت سال بعد از آن هم در حال طرد بقایای جریان انحرافی از سطح قوه مجریه بودند، ابراهیم رئیسی را که هندوانه ای در بسته و با آزمون های مدیریتی کلان آزموده نشده بود، همچون فرشته ای یافتند که قادر است به دلیل شباهت پوپولیسم او به احمدی نژاد، آرزوهای خالص سازان را محقق کند. بنابراین رئیسی که به تازگی در قوه قضاییه حکم ریاست گرفته بود، به ناجی خالص سازان تبدیل شد تا بتواند نظریه حاکمیت یکدست را برای طرد حداکثری جریان های سیاسی و هویتی با هدف شکل گیری صورتبندی جدید از بنیادگرایی اسلامی، ترتیب دهد.
اما با گذشت دو سال از دولت سیزدهم و تلاش حداکثری برای تصفیه جریان های مخالف یا منتقد، پروژه خالص سازی و یکدست سازی با پارادوکسی درونی مواجه شد و آنتی تز خود را درون خود تولید کرد. آنتی تز بنیادگرایی اسلامی با بحران ناکارآمدی در دولت خالص ساز آغاز شد و طرد جریان های سیاسی، مدیران ارشد، اساتید دانشگاه و حتی دانشجویان و هنرمندان و جریان های کارگری و معلمان به ناکارامدی و زوال سرمایه اجتماعی این دولت، شدت داد.
حالا باید دید آیا ابراهیم رئیسی به تجربه شکست دوم احمدی نژاد تبدیل خواهد شد یا خود را از زمین بازی خالص سازان به نفع مردم کنار خواهد کشید؟
بیشتر بخوانید:
216۲۱۳