جواد مرشدی: مرکز بررسی استراتژیک ریاست جمهوری در سال ۷۶ و با روی کارآمدن دولت اصلاحات شکل گرفت، اگر چه این مرکز در دولت آقای هاشمی با نام مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری تاسیس شده بود ولی کارکرد نامعقول آن محمدرضا تاجیک را بر آن داشت تا ضمن تغییر نام این مرکز، بتواند بهعنوان رئیس این نهاد تعاملات بیشتری با دولت خاتمی داشته باشد. صرف نظر از اینکه خاتمی خود همواره بر خرد جمعی تاکید داشت ولی این مرکز توانست سیاه چاله ها را از راههای اصلی تفکیک و به رئیس جمهور وقت گوشزد کند. حالا بعد از گذشت بیش از دو دهه از عمر مفید این مرکز، دولت رئیسی که شاید بواسطه دانش و همه چیز دان بودن مدیران و مسئولین خود نیازی به این مرکز نمیبیند بنا به انحلال آن دارد. «سیمای وطن» در گفت و گو با محمد رضا تاجیک فعال سیاسی اصلاح طلب و رئیس پیشین این مرکز در دولت اصلاحات به بررسی این موضوع پرداخته است.
شما در دولت آقای خاتمی نام مرکز تحقیقات استراتژیک را به مرکز بررسی های استراتژیک تغییر دادید و بعنوان رئیس این مرکز تعاملات خوبی با دولت اصلاحات داشتید.از کاردکردهای این مرکز درآن دوران برایمان بگویید؟
درزمان آقای خاتمی یک ضرورت جدی احساس شد و آن این بود که سیاست کلان کشور از یک فقدان و خلاء رنج می برد و آن خلآ هم اندیشه استراتژیک بود. طبیعتا همین ضرورت تاریخی زمینهساز شد تا نهادی که می توانست در تصمیم گیری، سیاست سازی و قدرت سازی یاری رسان دولت باشد شکل بگیرد و به مثابه یک عقل منفصل عمل بکند، با این هدف مرکز استراتژیک کار خود را آغاز کرد تا بتواند هم در استراتژی های کلان کشور تا آنجایی که می توانست نقش ایفا کند و هم بتواند در زمانه ای که زمان و مکان فشرده شده اند و استراتژی ها در لحظات زودگذر سیاست نشسته اند و باید در هر لحظه نسبت به لحظه ای دیگر تعیین مسیر کرد حرکت کند. از این رو بود که فضای سیاسی جامعه مورد تحلیل قرار می گرفت و به شخص رئیس جمهور راهکار ارائه می شد و مطلب به نظر مقامات کشور می رسید. در کنار آن به صورت یک ادبیات استراتژیک نشریاتی را ایجاد کردیم که «برداشت اول» و «برداشت دوم» به صورت نشریات آن مرکز کماکان ادامه پیدا کرده است .هدف این بود که مرکز گام به گام با سیاست جلو برود و در مورد بحران ها و مشکلات و بن بست هایی که به آن برمی خوردیم راه برون رفت پیدا و ارائه کند.
اخیرا زمزمه هایی در خصوص انحلال این مرکز بگوش می رسد، آیا به لحاظ کارکرد این مرکز، چنین تصمیمی گرفته شده و یا علت دیگری موجب این تصمیم شده است؟
گفتمان های مسلط سیاسی جامعه ما با خود یک نوع استدلالات و اقتضائات بسیار متفاوتی را به همراه دارد، یک ربط وسیع و تنگاتنگی میان شخصیت و منش رئیس جمهور و مقامات کشور و نهادهایی که ایجاد می کنند و تقاضایی که از این نهاد ها دارند وجود دارد. زمان آقای خاتمی ایشان بواسطه شخضیتی که داشتند خود را به شدت نیازمند این می دانست که تیم مشاور و اندیشه گری داشته باشد که ره بنمایاند، بیراهه بنمایاند و افق بنمایاند و راه چگونه رفتن را بیاموزد و اگر تصویر غلطی در ذهن رئیس جمهور است ،آن را تصحیح کند و آقای خاتمی هم از این موضوع استقبال می کرد. ایشان هر حرکتی که می کرد خود را نیازمند چنین تکنیکی می دانست که بیندیشد و فرآورده های اندیشه و استراتژیک خود را قبل از هر عمل و کنشی ارائه دهد.اما خُب در گفتمان های سیاسی کشور ما با گفتمان های مسلطی مواجه هستیم که عاملان و کارگزارانش چندان نیازی به عقل منفصل نمی بینند و این احساس را ندارند که سیاست و قدرت می تواند بدون استراتژی ،سیاست و قدرت وحشی و سرکش باشد. ما نیاز داریم که چراغ استراتژی راه سیاست را روشن کند در غیر این صورت به تعبیر حافظ سیاست تاریک است و زیرش دام ها.
بنظر شما در نهایت آیا این مرکز منحل می شود؟
انتخاب های غلط ،تا جایی که من می دانم در مورد آنهایی که مسئولیت گرفته اند پیش از اینکه به دانش و تجربه استراتژیک شان توجه شود به وابستگی جناحی و به اصلاح منش و روش آنها توجه شده است و بیشتر این است دستگاهی فیلسوفی کند و هر آنچه را که رئیس جمهور می کند و می گوید توجیه کند. درحالی که کار اول مرکز استراتژیک یک کار نقادانه است؛ نقد کند و نشان دهد که در کجا خدایی نکرده، نهاد قدرت دارد بیراهه می رود. اما چون چنین چیزی را قبول ندارند و تا جایی که من اطلاع دارم، افرادی را که در آنجا گذاشته اند اساسا از این استعداد و امکان برخوردار نبوده اند که استراتژی بیندیشند و فرآورده های استراتژیک داشته باشند، بنابراین این مرکز تبدیل شد به مرکزی که همه دوستان آنجا بنشینند و نشست و برخاست هایی برای پروژه هایی که اساسا نیاز نبودند، داشته باشند و در یک مدت زمانی به خارغار تبدیل شد بهجای یارغار. در نهایت خودشان به تدریج به این نتیجه رسیدند که بود و نبود چنین مرکزی هیج تفاوتی نمی کند و در این شرایط بد اقتصادی هم یک نهاد را کم کنند می تواند مفید واقع شود. اما من بعنوان کسی که یک مقدار کار استراتژیک کرده توصیه استراتژیکم این است که ما در پیچیده ترین شرایط کشور و شرایط جهانی به سر می بریم و در این شرایط پیچیده نمی توان اداره کلان یک مملکت را به افراد واگذار کرد، باید مدیریت جامعه عقلانی و علمی وکاملا جمعی صورت بگیرد. اگر بخواهیم چنین امر مهمی تحقق پیدا کند ما ناچار هستیم که دستگاه های استراتژیک را نه تنها تعمیق ببخشیم بلکه تکمیل شان بکنیم و تلاش کنیم از افرادی استفاده شود که بتوانند به آن مراکز استراتژیک عیار دهند .در غیر اینصورت به یک نهاد تهی و توخالی تبدیل می شود که فقط باید به آن تزریق مالی کرد و چیزی از آن حاصل نخواهد شد.
بیشتر بخوانید:
۲۱۶۲۱۲