به گزارش سیمای وطن، سفیر پیشین کشورمان در افغانستان در ادامه افزود: در واقع استفاده از گفتمان خودمختاری راهبردی در سیاست خارجی بهعنوان ابزار ارتقای مقبولیت در داخل برای نظام خواهد بود. وی در این رابطه به تاکید مقام معظم رهبری در دیدار ماه گذشته با جامعه معلمان و فرهنگیان کشور به اهمیت زنده کردن احساس هویت ایرانی – اسلامی و شخصیت ملی در نوجوانان و جوانان و اهمیت مساله زبان فارسی، پرچم کشور و احساس عزت و افتخار به ایرانی بودن به عنوان شاخص هایی در رابطه با مفهوم ملی گرایی اشاره کرد.
بهرامی در ادامه گفتمان پیشنهادی خود را: “خود مختاری راهبردی به همراه رویکرد متعادل در منازعات دیگر طرف ها” معرفی نمود.
وی در بیان مفهوم خود مختاری راهبردی گفت:
خودمختاری راهبردی و یا استقلال راهبردی در قالب یک ترم و اصطلاح سیاسی در حوزه های سیاست خارجی و امنیتی مد نظر می باشد. در واقع اینیک رهیافت بوده که رویکردهای مختلفی را شامل می شود و در نهایتیک تصویر از نگرش نظام کشور به نظم جهانی و شیوه تعامل در مناسبات خارجی ارائه می دهد. وی تاکید داشت نباید مفهوم خودمختاری را در قالب مفاهیم و تعاریف متداول حقوقی از این واژه قرار داد.
در ادامه بهرامی گفت: خودمختاری راهبردی یک مفهوم جدید در ادبیات سیاسی کشورهای مختلف نمی باشد.هر چند تعریفی واحد و پذیرفته شده در مورد خودمختاری راهبردی در منابع علمی کمتر مشاهده می شود ولی برداشت طرف های مختلف از این مفهوم حتی با اختلاف در جزئیات، در یک مسیر قرار دارد.
در بررسی تعاریف موجود، خود مختاری راهبردی را می توان به معنای:
– توانایی و ظرفیت عمل مستقل، تکیه بر منابع خود در زمینه های استراتژیک کلیدی و همکاری با شرکا در زمان نیاز می تواند محسوب شود.
– توانایی یک دولت برای پیگیری منافع ملی و اتخاذ سیاست خارجی ترجیحی خود بدون وابستگی شدید و یا محدود شدن به سایر کشورهای خارجی تعریف می شود.
– توانایی تعیین اهداف خود در حالی که ابزاری برای دستیابی به آنها در اختیار دارد.
– اجرای سیاست خارجی عاری از محدودیت های تحمیل شده توسط کشورهای قدرتمند.
– خودمختاری یک طرز فکر است. بازیگری که مستقل فکر نمی کند صرف نظر از توانایی هایش هرگز مستقل عمل نمی کند.
وی در توضیح تعاریف موجود با تکیه بر این موضوع که خودمختاری در واقع یک فکر و یا یک شیوه تفکر در اداره کشور است اظهار داشت: نمی توان نسخه ای واحد برای تبیین مفهوم خودمختاری راهبردی در مورد کشورهای مختلف در نظر گرفت و طبیعی است هر کشور متناسب با شرایط و مشخصه هایی که دارد مشخصات و الزامات مربوطه را در چارچوب این مفهوم تعریف و برای پیاده سازی آن تلاش می کند.
بهرامی در بیان دیدگاه خودش پیرامون این مفهوم بر این باور بود:
– خود مختاری راهبردی را باید یک “رهیافت جدید در سیاست خارجی ” در نظر گرفت که تحقق این رهیافت منوط به دو اتفاق است: اول توجه به الزاماتی که برای این مفهوم احصا شده و دوم شفاف سازی در برخی رفتارهای سیاست خارجی با مبنا قرار دادن منافع ملی در قالب واقعی و فراگیر آن که در برگیرنده ارزش ها نیز می باشد:
از نظر وی پیامدهای پذیرش خودمختاری راهبردی عبارتند از:
– افزایش ضریب بقای سیاسی؛
– ارتقای منافع ملی؛
– بهره گیری از ظرفیت های مختلف قابل دسترس؛
– افزایش قدرت بازیگری عمدتا با تکیه بر منابع کشور.
وی بر این نظر بود که خود مختاری راهبردی به خودی خود یک هدف نیست، بلکه وسیله ای برای رسیدن به هدف است. هدف نهایی:
– ایجادیک موقعیت مطلوب بدون در خطر انداختن استقلال تصمیم گیری؛
– حفظ و ارتقای ارزش ها؛
– تضمین حفاظت از منافع حیاتی؛
– دستیابی به ثبات پایدار، قابل محاسبه و برنامه ریزی است.
از نگاه وی مفهوم خودمختاری راهبردی در دهه دوم قرن بیست و یکم در میان قدرت های نوظهور محبوبیت پیدا کرد و در این رابطه به توضیح مصادیقی مانند اتحادیه اروپا، هند، ترکیه، برزیل، پاکستان و اندونزی اشاره پرداخت و تاکید کرد انتخاب خودمختاری راهبردی به عنوان گفتمان سیاست خارجی، در ذات خود دلالت بر اطمینان نسبت به برخورداری از:
– توان بازدارندگی در حوزه نظامی–دفاعی؛
– بهره مندی از قدرت انتخاب؛
– تضمین بقای کشور می باشد.
از نظر بهرامی با توجه به منابع موجود دستیابی به خود مختاری راهبردی تحت سه شرط اتفاق می افتد و در واقع سه عامل موجب شکل گیری این ایده می شود:
فرصت ظهور قدرت های محلی جدید،
وجود قابلیت های مادی داخلی و اقتصاد محور قرار دادن ثقل سیاست خارجی،
تمایل و اراده رهبری سیاسی.
وی ضمن توضیح در مورد شروط فوق، در انتها الزامات خود مختاری راهبردی برای کشورمان از دیدگاه خودش را اینگونه بیان داشت:
– خودمختاری به معنای خودکامگی، انزواگرایی و یک جانبه گرایی نیست. یک بازیگر مستقل، بر اساس الویتهای خود، تصمیم میگیرد که با کدام بازیگر و یا بازیگران دیگر به دنبال همکاری و مشارکت باشد.
– ضرورت مبنا و محور قرار دادن منافع ملی.
– عدم مغایرت خود مختاری راهبردی با:
همکاری های چند جانبه و همچنین حضور در سازمان های منطقه ای و بین المللی؛
عدم دشمنی ذاتی با هیچ کشور یا ائتلافی از کشورها(در این رابطه باید رژیم صهیونیستی مستثنی است) ؛
– ایجاد تعادل در مناسبات خارجی با به رسمیت شناختن و تعریف مناسبات با محورهای موجود در نظم پذیرفته شده بین المللی؛
در بخش اول صحبت در مورد کشور حایل توضیحات مختصری داده شد. سیاست خارجی متوازن از الزامات ژئوپلیتیکی کشور حایل است. توازن در شرایطی اتفاق می افتد که اولا با همه قطب های قدرت تعامل داشته باشید، میزان تعامل بسته به منافع شما دارد ولی با همه قطب ها تعامل وجود داشته باشد و دوم کشور از یک سطح خاصی از توانمندی بازدارندگی برخوردار باشد و در غیر این صورت اساسا توازن شکل نمی گیرد.
نکته دیگر هم اینکه به نظر من شکل گیری توازن بدون خودمختاری به عنوان چتر کلی سیاست خارجی شاید سخت باشد.
– مساله محور بودن همسویی در همه سطوح مناسبات خارجی و ایجاد مشارکت های متعدد با هدف برخورداری از ظرفیت انعطاف پذیری ( برخورداری از قدرت مانور بر اساس شرایط و موقعیت ) و بهره گیری از فرصت های جدید؛( این امر ناشی از درک این واقعیت است که اتحادهای راهبردی با کشورهای بزرگ پدیده ای مربوط به دوران جنگ سرد بوده و در شرایط فعلی توافقات با دیگر کشورها اصولا موضوع محور بوده و شامل همه عرصه های مناسبات خارجی نمی شود).
– خود مختاری راهبردی دلالت بر بی طرفی در سیاست خارجی نمی کند اما وارد اتحاد نظامی با هیچ طرفی نمی شود.
– توانایی برای خودمختاری راهبردی در یک فرآیند قابل دستیابی است و اصولا پدیده ای نسبی است.
در نهایت “هویت” یک عنصر اصلی از چشم انداز سیاست خارجی مبتنی بر خودمختاری را تشکیل می دهد. هویت ما در احیای تمدن ایرانی–اسلامی تعریف می شود و این محور تلاش برای دستیابی به خودمختاری راهبردی را تشکیل می دهد. خود مختاری در DNA ایرانی ها بنا به گواه تاریخ وجود دارد.
۳۱۱۳۱۱