ابوالفضل خدائی: سفر جنجالی شی جینپینگ رهبر چین به عربستان و حواشی مربوط به انتشار دو بیانیه همچنان از موضوعات مهم روز در ایران است. نکته قابل توجه در خصوص مواضع پکن، نگاه دولت سیزدهم به تقویت روابط به شرق بود که با روی کار آمدن دولت جدید حساب ویژه ای روی آن باز شد و با عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای اولین قدم ها برای گسترش روابط با همسایگان برداشته شد اما در نهایت روابط ایران با چین آنگونه که انتظار می رفت به پیش نرفت و با اتفاقات اخیر، پرسش های مختلفی در خصوص آینده روابط تهران و پکن مطرح شد: اینکه آیا چین به ایران پشت کرده و یا به سمت عربستان چرخش پیدا کرده، یا اینکه ایران وزن خود را در سبد سیاست خارجی چین از دست داده و همچنین اینکه چه تضمینی وجود دارد که روسیه نیز در آینده اقدام مشابهی انجام ندهد؟! این پرسش و بررسی مسائل دیگر موضوع گفتگوی سیمای وطن با دکتر حامد وفایی کارشناس مسائل چین و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران بود که در ادامه مشروح آن را می خوانید:
ـ برای شروع لطفا درباره اهمیت سفر رئیس جمهور چین به عربستان و همچنین بیانیه های صادر شده و نکات مهم آن اشاره بفرمایید.
سفر شی جینپینگ به عربستان سعودی را می توان از سه منظر مورد بررسی قرار داد. وجه اول آن به بحث روابط دوجانبه و کشورهای غرب آسیا بر می گردد. در دهه اخیر چینی ها سلسله سیاست هایی را در خصوص منطقه غرب آسیا دنبال کردند و در همین راستا بسته ای به عنوان روابط با اعراب تهیه شد. در سال ۲۰۱۴ شی جینپینگ آن را ارائه و در سال ۲۰۱۶ مورد تصویب قرار گرفت و در قالب آن فرمولی به نام ۳+۲+۱ را ارائه کردند. در مورد اول هسته مرکزی روابط بر مبنای انرژی شد. در مورد دوم اشاره شد که این روابط دو بال دارد که به تجارت و مسائل زیرساختی مربوط می شود. در مورد سوم نیز انرژی های پاک و هسته ای و همچنین هوافضا مورد تاکید قرار گرفت. در همین چارچوب قراردادهای بلندمدتی با کشورهای غرب آسیا بسته شد و به مرحله اجرا درآمد. برای مثال وقتی برنامه های بلندمدت عربستان و چین را طی یک دهه گذشته مورد بررسی قرار می دهیم متوجه می شویم که در حوزه های مدنظر توافق حالت اجرایی و عملیاتی به خود گرفته است. در خصوص امارات و رژیم صهیونیستی نیز به همین گونه است. در مجموع باید گفت که چین برنامه های گسترده ای در زمینه داشت و باید اشاره کرد که ایران از این روند حذف نشده است. در همان دوره ای که شی جینپینگ به ایران سفر کرد و دیدار وی با رهبری صورت گرفت، سند همکاری های جامع ۲۵ ساله به چارچوب اصلی روابط تهران و پکن تبدیل شد. رهبر چین پس از سفر به ایران به مصر و عربستان رفت و چنین توافقاتی در این کشورها نیز رخ داده است. اجرایی شدن سند همکاری های ایران و چین به دولت جدید رسید اما آنچه که مورد انتظار بوده هنوز محقق نشده است.
بیشتر بخوانید:
چین پا را از گلیم درازتر کرد/ اما این به معنای پشت کردن به ایران نیست
اجرای سند ۲۵ ساله به برنامه مدون نیاز دارد
تاجیک: از چین طلبکار باشیم و گله کنیم نه با رویکرد تایوانی
پرسش مهم دیگر این است که چرا چینی ها به این نتیجه رسیده اند که باید روابط خود را با کشورهای غرب آسیا تقویت کنند. در یک دهه اخیر چین سیاستی را در پیش گرفت که در آن منطقه غرب آسیا را به عنوان محیط پیرامونی خود ارتقا داد. علاوه بر این سیاست خارجی دولت چین بر چند اصل استوار بود. اگر ما روابط را به شکل دایره تصور کنیم، دایره مرکزی ایالات متحده می شود، دایره دوم روسیه، ژاپن و هند بودند، دایره سوم نیز محیط پیرامونی چین بود که عبارتند از همسایگان این کشور یعنی کره شمالی، کره جنوبی، میانمار، افغانستان، مغولستان و… کشورهای دایره چهارم نیز ایران، عربستان، امارات و… بود.
با کمرنگ شدن حضور آمریکایی ها در منطقه و به وجود آمدن خلأ قدرت و توازن، چینی ها تمرکز ویژه ای روی غرب آسیا پیدا کردند و مقالات متعددی در این خصوص در نشریات چین نوشته شد. در رسانه های چین سیاست ارتقای غرب آسیا به محیط پیرامونی توجه زیادی شد. این بدان معناست که چین غرب آسیا را به عنوان همسایه خود می بیند. این اتفاق بسیار مهمی بود که متاسفانه در ایران به آن توجهی نشد. باید در نظر داشته باشیم که نگاه چین به کشورهای منطقه غرب آسیا مانند سابق نیست و در حال حاضر ارتقا یافته است. از همین رو نیاز است که نگاه چین نسبت به غرب آسیا به خوبی درک شود تا بتوانیم متناسب با آن برنامه ها را پیش ببریم.
در تحولات جهانی وقتی قضایا را بررسی می کنیم دو اتفاق افتاده است. یکی فرآیند تخلیه قدرت از آتلانتیک به سمت پاسفیک است که در آن کشورهای غربی و شرقی بر آن اتفاق نظر دارند و بر همین اساس در حال پی ریزی برنامه های خود هستند. بر همین مبنا بود که نگاه به شرق مطرح شد که کشورهایی مانند ایران، ترکیه و عربستان آن را عنوان کردند که بخش زیادی از قدرت را در جنوب شرق آسیا متمرکز خواهد کرد. آمریکا نیز به طور رسمی اعلام کرد که از نفوذش در خاورمیانه خواهد کاست و در جنوب آسیا آن را گسترش خواهد داد. پیمان هایی در این منطقه مانند کواد و آکوس به امضا رسید همگی در این راستا است.
در سایه تحولات در نظام بین المللی چین همراستا سیاست نگاه به غرب آسیا را در دستور کار قرار داد. از همین رو به نظر می رسد که با افزایش حضور آمریکا در جنوب شرق آسیا، چینی ها درصدد افزایش حضور خود در غرب آسیا هستند. مجموع این عوامل تصویری از وقایع را ارائه می دهد که چرا چینی ها به عربستان سفر می کنند.
چین به شدت بر توازن و تعادل در منطقه تاکید دارد. هر گاه مقامات این کشور به ایران سفر می کنند بلافاصله پس از آن به عربستان می روند. تمامی این سفرها بر اساس ضوابط خاص و برنامه صورت می گیرد. مسائلی که چینی ها از ۲هزار سال پیش آن را در نظر داشتند. چندی پیش در حال بررسی اسناد تاریخی چین بودم که با بررسی آن متوجه ارزش مسائل تشریفاتی در نزد چینی ها شدم که از گذشته های دور همچنان وجود دارد. البته نه معنای عام تشریفات که به کارهای بیهوده تفسیر می شود. اینکه هر یک از مقامات این کشور در کجا و کدام ردیف و پیش چه کسی می نشینند معنا دارد و از ظرافت های خاص خود برخوردار است. اینکه شی جینپینگ به عربستان می رود و معاون نخست وزیر این کشور به تهران می آید همگی معنادار است. سفر شی جینپینگ به عربستان تنها مربوط به مسائل دوجانبه نبود چرا که اجلاس چندجانبه نیز در آنجا تشکیل شد، یکی اجلاس چین و کشورهای عربی و دیگری چین با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس. اما سفر معاون نخست وزیر چین تنها با هدف بررسی مسائل دوجانبه صورت گرفت. در سالهای اخیر چندجانبه گرایی یکی از کلیدواژه های مهم چین در سیاست خارجی تلقی شده است. به همین دلیل است که تاکید می کنم باید متون های مختلف چین و سرخط های مهم آن را خواند و معادله های مشترک آن را تعریف کرد. این اقدامی است که سعودی ها انجام داده اند و مبنای دوجانبه نداشت. در واقع یک معادله دوبل چندجانبه بود و چنین سفری برای چین صرفه خوبی دارد.
دو اتفاق مهمی که طی سفر شی جینپینگ به عربستان رخ داد مربوط به دو بیانیه بود. یکی بیانیه مشترک عربستان و چین بود که یک بند آن به ایران پرداخته شده بود و کلیاتی بود که چینی ها همواره بر آن تاکید داشتند و مورد خاصی در آن نبود. بیانیه دوم مربوط به چین و شورای همکاری خلیج فارس بود که بسیار مورد توجه قرار گرفت. موضوعی که در رسانه های ایران بازتاب زیادی داشت و تعابیری چون خنجر زدن چین به ایران، کنار گذاشتن ایران و…. مطرح شد. در حالی که به هیچ وجه چنین نیست. اگر سیر روابط ایران با چین و همچنین کشورهای عربی با چین را بررسی کنیم می بینیم که اتفاق خاصی در روابط تهران و پکن رخ نداده است و می توانیم آن را یک زنگ خطر بدانیم. زنگ خطر نیز به معنای این نیست که چین، ایران را کنار خواهد گذاشت و یا اینکه خنجر خواهد زد. زنگ خطر بدین معنا که ایران دایره نفوذ ایران کاهش می یابد و از این قافله عقب خواهد افتاد. چین مانند آمریکا بدین شکل عمل نمی کند که کشوری را به طور کل کنار بگذارد و به سراغ کشور دیگری برود. روابط پکن همانند واشنگتن بر پایه دوستی و دشمنی نیست و به گونه ای است تمام قطب های متضاد را در کنار هم قرار می دهد. بارزترین مثال آن را می توان در روابط چین با کره شمالی و کره جنوبی مشاهده کرد. چین اصلی ترین متحد کره شمالی به شمار می رود اما در سالهای اخیر و پس از معادلاتی که آ.سه.آن رخ داد و پیمان تجارت آزاد که بین چین با ژاپن و کره ای ها پس از سالها به امضا رسید، پکن به شریک راهبردی هر دو کشور تبدیل شده است. چین هیچ منافاتی در این زمینه نمی بیند که در عین داشتن روابط با اسرائیل با ایران هم رابطه داشته باشد. باید این درک به وجود آید که در سبد سیاست خارجی چین هر کشور وزن خاص خود را دارد و این وزن از دست نخواهد رفت. در این راستا همواره بخشی از سهم و یا کیک اقتصادی چین می تواند در اختیار کشوری قرار گیرد، یعنی حتی دشمنان چین. اینکه ایران در کدام بخش از این کیک سهیم می شود به خود ما مربوط می شود. اینکه شی جینپینگ به عربستان می رود و معاون نخست وزیر این کشور به ایران می آید به خود ما مربوط می شود نه چین. اینکه بیش از ۳۰ قرارداد بین ریاض و پکن در سفر شی جینپینگ به عربستان بسته می شود به سعودی ها مربوط است نه چین. سعودی ها در این زمینه تحقیق و بررسی انجام داده اند و برنامه های توسعه ای خود را با برنامه های توسعه ای چین گره زده است. بن سلمان چندین بار تاکید که کشورش برنامه توسعه ۲۰۳۰ دارد. رهبر چین نیز اخیرا دو ابتکار امنیت جهانی و توسعه جهانی را مطرح کرد که در ایران نیز مورد توجه قرار نگرفت. مانند بیانیه مشترک چین و شورای همکاری خلیج فارس که ۴ بند مربوط به آن تنها مورد توجه قرار گرفت و به بقیه بندها پرداخته نشد. در حالی که مهمترین بخش بیانیه همین قسمت ها است که به نظر می رسد چین به خاطر آنها با ۴ بند بیانیه در خصوص ایران موافقت کرده است. ضمن اینکه باید اشاره کرد که چنین بیانیه ای مسبوق به سابقه بوده و قبلا نیز وجود داشته است. زمانی که بحث روابط کشورهای عربی و چین در سالهای گذشته برجسته شد، فرومی به نام اعراب و چین نیز پدید آمد و شش یا هفت دوره نیز برگزار شد و همچنان نیز ادامه دارد. در هر دوره نیز شی جینپینگ پیام می دهد و به سخنرانی در این مورد می پردازد. سفر شی جینپینگ به ریاض نیز مشابه همین فروم ها بود و این موضع گیری برای اولین بار مطرح نشد. طی برگزاری آن فروم ها مطالبی مشابه در دو بیانیه اخیر مطرح می شد. البته می توان به دستگاه دیپلماسی انتقاد کرد که چرا در دوره های گذشته واکنش درستی به مساله نداشته اما باید در نظر داشت که چنین رفتاری از چینی ها مسبوق به سابقه است.
وقتی رهبر چین به عربستان سعودی می رود و در بیانیه به جزایز سه گانه اشاره می کند پا را از گلیم خود درازتر کرده است. اینکه عوامل این اتفاق چیست قابل بحث است و در همین حال ایران نیز متوجه این قضیه شد و سفیر چین احضار شد و تذکرات لازم به او منتقل و یادداشت اعتراض نیز به وی تسلیم شد. در سفر معاون نخست وزیر چین به ایران نیز انتظار بر این است که مراتب اعتراض ایران بار دیگر اعلام شود. تمامیت ارضی شوخی برندار نیست و باید حساسیت ها انتقال داده شود. در این بین چینی ها نیز باید حساسیت های ایران را درک کنند چرا که در وضعیت مشابهی قرار دارند و بحث تایوان و جزایر ” دیایو ئو ” با ژاپنی ها از جمله این مسائل است. حتی خیلی از کشورهای دوست نیز چنین تجربه ای را داشته اند و متاسفانه در ایران نگاه های دیگری به موضوع می شود که چرا کشوری مانند چین که شریک راهبردی ایران است چنین اقدامی را انجام داده است؟! در صورتی که روس ها نیز چنین مسائلی را داشته اند و سفیر این کشور در ایران مطالب جنجال برانگیزی را مطرح کرده است. بنابراین یک اتفاق را نباید به مثابه تیرگی روابط ایران و چین دانست.
چینی ها ممکن است اشتباه کرده باشند و نباید آن را به معنای چرخش این کشور به سمت عربستان و پشت کردن به ایران دانست. چرا که نگاه چینی ها به ایران برگرفته از ظرفیت های ژئوپلتیکی، ژئواکونومی و ژئواستراتژی ایران است و فارغ از اینکه چه حکومتی در ایران مستقر است این ظرفیت ها برای کشورمان محفوظ است. اما این به نوع نگاه ایران و استفاده از ظرفیت ها برای سهیم شدن در کیک اقتصادی چین است که به دو بخش بر می گردد که یک بخش دست چینی ها و بخش دیگر به خودمان بر می گردد. بخش ایران کاملا مغفول مانده و تمرکز بر این مساله است که چرا چین دست به چنین موضع گیری زده است.
ـ سوالی که در این زمینه مطرح می شود این است که آیا چنین ظرفیت هایی ابدی هستند و چین منتظر ایران خواهد ماند یا نه اینکه به دلیل سیاست سیال چینی ها، ایران از ظرفیت های خود برای گسترش روابط به چین تهی شده است؟
به نکته مهم و راهبردی اشاره کردید. ظرفیت ها خدادادی است و از زمان جاده ابریشم باستانی بوده است. به واسطه ظرفیت های ژئوپلتیکی ایران همواره از موقعیت مهمی برخوردار بوده است. اما فرصت ها همیشه پایدار نیستند. یک زمانی بحث روابط اشکانیان با چین مطرح است که برای رسیدن به آن چند روز زمان نیاز است اما امروزه در عصر تکنولوژی و مسائل مهمی چون هوش مصنوعی و G۵ قرار داریم و کوچکترین تعلل می تواند عقب ماندگی را تحمیل کند. ایالات متحده در حال حاضر اعتراف می کند که در زمینه هوش مصنوعی نسبت به چین عقب است.
یکی از مسائل مهمی که در سالهای اخیر توسط چینی ها مطرح شد و در ایران به هیچ وجه مورد توجه قرار نگرفت جاده ابریشم دیجیتال بود. چین با چنین نگاهی و ایجاد کریدورهای مختلف در پاکستان و امارات و دیگر کشورهای منطقه یک شبکه دیجیتالی گسترده را در عالم تشکیل می دهد که ایران در هیچ جای این معادله قرار ندارد. گسترش روابط عربستان و اسرائیل با چین در سالهای اخیر امری حیرت آور است. این در حالی است که روابط ما با چین هنوز به شکل سنتی باقی مانده است. در یکی از متون تاریخی چین موردی را می خواندم که البته ترجمه نشده است. در آن آمده است که یک روز سفیر پادشاه اشکانی به چین سفر می کند و با خود یک شیر را می برد. این شیر در ادامه در چین نماد خوش یمنی و قدرت می شود و در ورودی کاخ ها مجسمه شیر دیده می شود. چیزی که در تاریخ چین با گذشت دوهزار سال ثبت می شود. سوال این است که روابط امروز ما با چین با آن چیزی که دوهزار سال پیش در چین ثبت شده چه تفاوتی دارد؟ در حال حاضر نیز سفیر ایران هنگام سفر به چین هدیه ای با خود می برد و یا اینکه در برگشت هدیه ای را از طرف چین می آورد! در جاده ابریشم قدیم نیز شترها از چین ابریشم را به ایرانی می آوردند و با جای آن شیشه و یا میوه جات مانند انار می بردند. در حال حاضر تنها تفاوتی که روابط ایران و چین با گذشته دارد این است که به جای شتر کانتینر و هواپیما آمده است. چیزی عوض نشده و مبادله همچنان ادامه دارد. چیزی که روابط را به سطح راهبردی ارتقا می دهد سرمایه گذاری است که باید پرسید چینی ها به چه میزان در ایران سرمایه گذاری کرده اند؟ تقریبا هیچ!
روابط عربستان و اسرائیل همانطور که اشاره کردم با چین حیرت آور است. این در حالی است که به لحاظ ایدئولوژیک هیچ یک از این دو در پایگاه چین نیستند. اگر روزی در شورای امنیت علیه چین رأی گیری شود، سعودی ها و اسرائیل علیه چین رأی خواهند داد! چنین مساله ای را چین می فهمد و از همه مهمتر اینکه سرمایه گذاری ها سطحی از بازدارندگی را ایجاد می کنند. در ایران مقدار زیادی خودروی چینی داریم و مانند کالا آن را از این کشور خریداری کرده ایم. پرسش این است که آیا چین در صنعت خودروسازی ایران سرمایه گذاری کرده است؟! یا نه فقط اینکه صرفا واردات خودرو از چین صورت گرفته است؟ خب این مساله چه فایده ای دارد؟ این که روابط راهبردی نیست! یعنی هرگاه خرید انجام شود روابط نیز تمام می شود. در این حالت اصلا نیازی به قرارداد ۲۵ ساله و راهبردی نیست! در زمان جنگ نیز ایران از دشمنان خود خرید می کرد. در حال حاضر به طور اسمی قاب روابط چین و ایران راهبردی است ولی در محتوا هخامنشی است! این در حالی است که چینی ها ۴۹% از سهام خط لوله شرکت آرامکو را خریداری کرده اند که به آن بازدارندگی می گویند. فردا اگر حمله ای علیه آرامکو صورت بگیرد چین چه موضعی خواهد گرفت؟
در ماجرای قراداد ۲۵ ساله جنجال های زیادی مطرح شد که کیش به چینی ها واگذار و یا فروخته شد که همگی برداشت های غلط بود که در کل چنین چیزی رخ نداد. اما در خصوص بندر حیفا چنین اتفاقی افتاد. اسرائیل حیفا را به مجموعه ای به نام توسعه بنادر شانگهای واگذار کرد. یک مجموعه مهم و قوی در چین که بندر شانگهای را آنها توسعه دادند. اگر آمریکا مانع نمی شد اسرائیل بندر را به طور کل به چین برای آباد کردن واگذار می کرد. به دلیل مسائل امنیتی و دغدغه های آمریکا تنها بخشی از حیفا دست چین است و به این می توان برنامه راهبردی گفت.
به اصلی ترین دشمن چین یعنی آمریکا و جنگ تجاری اشاره کنیم. اگرچه جنگ اقتصادی به اوج خود رسید اما هر دو جز مهمترین شرکا برای یکدیگر هستند.
ایران شعار نگاه به شرق را برجسته کرد اما به تببین آن نپرداخت و به آن محتوا نبخشید. چیزی که سبب شد در همان حد شعار باقی بماند. به همین دلیل است که روابط تهران و پکن در حد خرید و فروش و تبادل کالا باقی مانده است. بنابراین نیازمند تحول در این روابط هستیم که باعث تحرک و پویایی شود.
ـ برای اینکه ایران بتواند نهایت بهره را از سند همکاری های جامعه راهبردی با چین ببرد باید از کدام نقطه آغاز کند؟ مانع اصلی در این بین چیست آیا این مساله در گرو ایران است یا چین؟ آیا عدم حل مشکلات در روابط با آمریکا از جمله احیای برجام و اف ای تی اف مشکلات اصلی هستند و یا اینکه شما موانع دیگری را می بینید؟
آن چیزی که تحت عنوان قرارداد ۲۵ ساله در دولت آقای روحانی و با تلاش آقای ظریف و لاریجانی امضا و در ادامه عملیاتی شدن آن اعلام شد یک گام ابتدایی بود. نه قرارداد بود و نه طرح؛ یک قرارداد کلی بود. آن چیز کلی احتیاج به پرورش داشت. نیاز به تیمی داشت که چارچوب های آن را مشخص کند. برای مثال وقتی نام از معدن برده می شود باید مشخص شود که چه برنامه های بلندمدتی برای آن وجود دارد اما این اتفاق نیفتاد. وقتی صحبت از برنامه ۲۵ ساله می شود نیازمند آن هستیم که تمام ارکان حکومت برای برنامه ریزی بلندمدت به منظور اجرایی شدن این قرارداد با طرف مقابل همکاری کنند. ۲۵ سال را هم کنار می گذاریم و می پرسیم که آیا وزارتی مانند نفت برای سه و یا چهار سال گذشته برنامه ای برای همکاری با چین دارد؟ در مورد وزارتخانه های دیگر نیز به همین شکل است. این در حالی است که در مدارس عربستان چینی تدریس می شود. آنها که عاشق چشم و ابروی چینی ها نیستند چون نگاه را به سمت آینده معطوف کرده اند. نوه های ترامپ چینی بلدند. در زمانی که در چین بودم نوه های دختر اوباما در دانشگاه پکن چینی می خواندند. وقتی که ایران برنامه نداشته باشد نمی تواند توپ را در زمین چین بیندازد. اگر ما برنامه ارائه کردیم و چین شرایط را نپذیرفت بحث جداست. ولی ما برنامه نداشته ایم. چینی ها در سیاست خارجی بسیار عملگرا هستند و می توانستند به جای سند جامع همکاری های راهبردی آن را سند جامع همکاری ها بنامند. چین در شورای امنیت و حکام علیه ایران رأی داده است. چین قرارداد را بر اساس ظرفیت ها و ضرورت ها تنظیم می کند. وقتی می بینیم که سعودی ها جلوتر از ایران عمل می کنند قطعا بخشی به تحریم ها و شرایط بین المللی برمی گردد. چین به صراحت این مساله را در سازمان ملل اعلام کرده که مدافع نظم کنونی نظام بین الملل است و هر جا که ایران نظم کنونی نظام بین المللی را با چالش مواجه کند جلوی آن ایستادگی می کند. همان روزی که ایران قطعنامه ها را کاغذپاره نامید چین جلوی ایران ایستاد. چین به هیچ وجه معتقد نیست که قطعنامه های سازمان ملل کاغذپاره هستند و از ایران می خواهد که مانع صدور قطعنامه شود. این کشور خود را یک عضو مسئولیت شناس در نظام بین الملل می داند و تا وقتی با ایران همکاری خواهد کرد که آن هم چنین عقیده ای داشته باشد. زمانی که آمریکا دست به ترور سردار سلیمانی زد چین موضع گیری کرد و آن را به لحاظ بین المللی غیرقانونی تلقی و آن را محکوم کرد. در همان زمان در فضای مجازی نوشتم وقتی چین این اقدام را غیرقانونی می داند یک سیگنال است و می تواند قضیه پیگیری شود اما توجهی نشد. در قضیه جزایر سه گانه نیز می توان حدس زد که اماراتی ها کلی قوانین و کنوانسیون به عربستان ارائه کرده و بر همین اساس چین موضعی را در این خصوص گرفته است. ایران نیز می تواند چنین اقداماتی را در چارچوب قوانین بین المللی انجام دهد چرا که بحث زور مطرح نیست و تمام شعار چینی ها بر این مبناست که با آمریکا تفاوت دارد.
به طور قطع تحریم ها نیز روابط ایران و چین را آزار می دهد و اگر این تحریم ها نبود روابط دو کشور چندین برابر می شد. چین با کار کردن با ایران در دوران تحریم علاقه خود را برای همکاری با ایران نشان داد. چین حتی هزینه نیز داده و برخی از شرکت هایش با تحریم های آمریکا مواجه شده اند. هر گاه بتوانیم به سرخط های مشترک با چین برسیم و به آنها برنامه ارائه دهیم آنها حتما پای کار خواهند آمد. بخشی از روابط ایران و چین محرمانه است مانند بقیه کشورها از جمله عربستان که چینی ها برای مسائل موشکی در حال ساخت پایگاه در عربستان هستند. پرسش اینجاست که چرا روابط وزارت علوم ما با چین به سطح راهبردی نرسیده است؟! دولتی که در این مدت از زمان آغاز کار تاکید زیادی بر نگاه به شرق داشته است. من فکر می کنم بخش زیادی از انرژی دولت صرف پروژه های بر زمین مانده شده است. چنین فضایی تمرکز را از روابط چین و ایران می گیرد چیزی که برای هر دو کشور ضروری است و به نظر من باید ستادی در این زمینه تشکیل شود. جمهوری خلق چین تشکیلاتی نیست که یک میز در وزارت خارجه آن را اداره کند. به همین دلیل بود که شخصی مانند آقای لاریجانی آمد و ستادی تشکیل شد. ما به چنین شخصی نیاز داریم که کار با چین را بر عهده بگیرد و روابط دو کشور را مدیریت کند. در دولت سیزدهم اما تمرکز دولت کجاست؟! گفتند معاون اول که مسئولیت های سنگینی را بر عهده دارد و در مجموعه وظایف گسترده ای که بر عهده دارد یک مورد آن چین است که مشخص نیست در اولویت چندم قرار دارد! قرارداد راهبردی با چین شامل حوزه های مختلف می شود که در حال حاضر با رژیم صهیونیستی همکاری های گسترده ای دارد و ۷۰ درصد صنعت آب این رژیم را چین ساخته است. توجه این رژیم تنها به پکن، گوانگجو و شانگهای هم نیست. در چندو که نام آن شاید شناخته نشده نیز باشد اسرائیلی ها در آن لابراتورهای فراوان کشاورزی دارند. ضمن اینکه تل آویو و پکن با یکدیگر دانشگاه مشترک تاسیس کرده اند. بعد ایران مدعی است که روابط با چین راهبردی است آن هم در حالتی که مشکلات اسرائیلی ها را در روابط با چین ندارد و کشور دوست است! ما همچنان نشسته و منتظر چین هستیم تا اقدامی از جانب آن صورت بگیرد. این در حالی است که فرصت ها در حال از بین رفتن هستند. فرصت همکاری با چین محدود است چرا که بقیه کشورها در حال پر کردن جای ایران هستند. امیدوار هستیم که تمرکز در ایران برای پیگیری مسائل راهبردی با چین به وجود آید تا بتوانیم پروژه ها را به پیش ببریم.
ـ آیا می توان نبود نگاه توسعه محور در سیاست خارجی و مسائل ایدئولوژیک را بخشی از موانع همکاری بین دو کشور دانست؟ یعنی هم برای چینی ها این نگرانی وجود دارد که در صورت همکاری با ایران درگیر تنش های ناشی از سیاست خارجی غیرتوسعه گرا شوند و یا اینکه اولویت های دیگری در داخل ایران در نگاه به چین در خصوص مسائل ایدئولوژیک وجود داشته باشد…
سیاست خارجی ایران بیش از اینکه توسعه محور و منافع ملی محور باشد، ارزش محور است ولو اینکه ارزش ها خلاف منافع ملی باشد. ما می دانستیم که صدور قطعنامه علیه ایران بر خلاف منافع ملی و به ضرر ایران خواهد بود اما دولت اسبق نظر دیگری داشت. آن دولت این امر را ارزش می دانست ولو اینکه بر خلاف منافع ملی باشد. اما چینی ها به این شکل نیستند و دقیق عمل می کنند. آنها پس از انقلاب یک دوره افراط گرایی و یک دوره ایدئولوژی گرایی مطلق داشتند که با یک دهه انقلاب فرهنگی زیان های آن به اوج رسید. وقتی فردی از این انقلاب مانند دنگ شیائو پینگ روی کار آمد بر دو اصل تاکید داشت و آن اصلاحات و درهای باز بود. اصلاحات ناظر به داخل و درهای باز ناظر به بیرون بود. اخیرا شی جینپینگ نیز به این مساله در کنگره اشاره داشت و گفت چین همچنان به اصلاحات و درهای باز پایبند است. در این بین توسعه به عنوان محور اصلی تمام موضوعات قرار گرفت و اعلام شد که همه چیز در خدمت توسعه خواهد بود. یعنی توسعه به هر قیمتی باید برقرار باشد. در دهه اخیر این موضوع نیز دو تغییر کرده است: اول اینکه کلیدواژه امنیت به آن اضافه شده که به مجموع تحولات منطقه بر می گردد، یعنی حضور چین در غرب آسیا و تقویت حضور در جنوب شرق آسیا. دوم مربوط به توسعه با کیفیت بود که در اجلاس کنگره نیز بر آن تاکید شد. تغییر کانال توسعه منجر به این شده که چین قدرت دوم اقتصادی جهان شود. ما زمانی در ایران شاهد دمپایی چینی، توپ چینی، کتانی چینی و کالاهایی از این قبیل بودیم اما در حال حاضر به سایر محصولات چون خودرو، گوشی، لپ تاپ، مودم و غیره رسیده است. زمانی پکن یکی از آلوده ترین شهرهای جهان بود و این شهر میزبان یک اجلاس مهم بود که برای کاهش آلودگی هوا به مدت ۵ روز پکن تعطیل شد و ناگهان آسمان آبی شد. بعدها متوجه شدند که می توان آلودگی هوا را کاهش داد و شی جینپینگ اصطلاحی را به نام آبی پکن مطرح کرد و وعده داد آلودگی هوا را رفع کند. چینی ها سیاست هایی را در راستای محیط زیست تدوین کردند و امروز تعداد روزهای آلوده پکن بسیار کمتر از سالهای قبل شده و آلودگی هوا به طرز عجیبی کاهش یافته است. همانطور که می دانیم چینی ها در اعلام سیاست ها هیچ تعارفی ندارند. یک زمانی دستشویی عمومی یکی از معضلات چین بود و شی جینپینگ کلیدواژه ای را به نام انقلاب توالت! مطرح کرد که در نهایت عملیاتی شد که این همان مبنای توسعه در چین به شمار می رود.
واقعیت این است که توسعه اولویت ایران نبوده است. شاید پیشرفت یکی از برنامه ها بوده و گام هایی هم برداشته شده باشد اما به معنای توسعه نبوده است. یکی از کشورهای مهم برای توسعه می تواند چین باشد. این کشور ایدئولوژی خاص خود را دارد و آن سیستم لیبرال غرب در چین حاکم نیست و مانند ایران یک سیستم ایدئولوژیک حاکم است. یورونیوز زمانی در تحلیلی نوشت که یکی از ساختارهای کارآمد حاکمیت در جهان امروز چین است. باید مطالعه شود که چطور بدون لیبرالیسم غربی در توسعه موفق عمل کرده است. امروز در عربستان تمرکز لازم برای ارتقای روابط با چین به وجود آمده است. شی جینپینگ به هر کسی ملاقات نمی دهد اما با بن سلمان در ریاض ملاقات می کند. چنین چیزی هنوز در ایران ایجاد نشده است. باید پرسید که طرح های توسعه ای ایران چه ارتباطی با چین دارد؟! پاسخ مشخص است و هیچ رابطه معنایی وجود ندارد. این در حالیست که عربستان و یا حتی ترکیه برنامه های راهبردی خود را به برنامه چین گره می زند. در این حالت رابطه راهبردی برای چینی ها نیز ملموس است. در ایران روابط به شکل پروژه پیش می رود و پس از پایان آن کار تمام می شود و این مساله سبب شده تا نگاه غیرتوسعه ای و همکاری مقطعی غالب شود و نگاه به چین تنها یک جایگزین باشد. زمانی که فرانسه در ایران بود خبری از خودروی چینی نبود اما به محض خروج آنها خودروهای چینی وارد بازار شد. حتی ممکن است با ورود مجدد شرکت های فرانسوی و یا آلمانی بار دیگر نیاز به چین از برود. به جز عربستان یکی دیگر از کشورهایی که نگاه جایگزین گونه به چین ندارد پاکستان است. به گونه ای که با مشارکت اقتصادی با چین از مزایای آن بهره مند شده است.
در مجموع نبود نگاه توسعه محور در سیاست خارجی امروز هزینه های خود را نشان می دهد. امروز می بینیم که ایران و عربستان در چه وضعیتی قرار دارند. همان قراردادی که با ایران بسته شد با سعودی ها نیز بسته می شود که نتیجه تفاوت نگاه ها و منافعی است که کشورها برای خود تعریف کرده اند.
ـ به عنوان سوال آخر اگر ایران بخواهد سوار قطار سریع توسعه چین شود و شاهد خوشامدگویی شی جینپینگ باشد باید از کجا شروع کند تا به این رابطه اصالت ببخشد؟
درباره چین باید طرحی نو را در پیش بگیریم و تردیدی در آن نیست چرا که بقیه کشورها نیز این مسیر را رفته اند و حتی به کشورهای اروپایی رسیده است اما در ایران چنین چیزی هنوز تحقق نیافته است. ما باید چین را بخوانیم؛ چند سال پیش این کشور مهمان ویژه نمایشگاه کتاب بود و شعارش این بود: “چین را بخوانید” معتقدم که آنها از انتخاب این شعار هدفی داشتند. بنابراین باید چین را خواند چرا که چندهزار سال تاریخ مکتوب دارد. اولین گام برای داشتن روابط راهبردی فرهنگ است. ما باید فرهنگ چین را بشناسیم. افکار عمومی با فرهنگ چین، توسعه در چین و جایگاه امروز چین در جهان بیگانه هستند. به همین دلیل هر قدمی برای ارتقای روابط با چین برداشته می شود برای حاکمیت هزینه دار می شود. ولو اینکه گام مثبتی باشد و متاسفانه این یک واقعیت تلخ است. حتی مسئولان ما نیز با چین آشنایی ندارند. بر سر موضوع قرارداد ۲۵ ساله اولین صداهای مخالف از داخل مجمع تشخیص مصلحت نظام شنیده شد. یکی از مخالفان آقای احمدی نژاد بود که گفت می خواهند کشور را به چین بفروشند!
امروز باید ضروت رابطه با چین را درک کرد. روابط با این کشور امروزه دیگر یک انتخاب نیست و به همین دلیل است که دشمنان چین نیز وارد رقابت شده اند. عضویت در سازمان شانگهای نیز مهم است اما وقتی برنامه نداشته باشید ناگزیر از حضور در بازی دیگران هستید. پس از شناخت چین نیازمند شناخت ظرفیت های خود هستیم و باید شرایط منطقه را به درستی درک کرد و در نهایت باید نظام بین المللی را که در انتظار ماست به خوبی شناخت. ما باید درک کنیم که چین به دنبال گرفتن جای آمریکا نیست. چینی ها نظم بین المللی امروز با پذیرفته اند و می خواهند یک قطب در کنار آمریکا و دیگر قطب ها در جهان باشند. جهان آینده و مدنظر چینی ها یک جهان چندقطبی است و نظم جنگ سرد را به رسمیت نمی شناسند. ما باید این مسائل را درک کنیم تا در نهایت بتوانیم به زبان مشترک با چینی ها دست پیدا کنیم. وقتی به این زبان دست پیدا کردیم آن وقت برای برنامه ریزی های بلندمدت توانمند خواهیم شد. وقتی برنامه های بلندمدت تدوین شد می توانیم متمرکز بر اجرای آن شویم و به سمت منافع ملی حرکت کنیم. ضمن اینکه واقعیت غیرقابل انکار جهان این است که چین از اصلی ترین نقش آفرینان خواهد بود و تمامی کشورها در حال برنامه ریزی به منظور همکاری های راهبردی با چین هستند. امیدوار هستیم که ایران نیز با شناخت دقیق خود مناسبات بلندمدت و منافع محور را برای کشور رقم بزند.
۳۱۱۳۱۱